پوزش کردن

لغت نامه دهخدا

پوزش کردن. [ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوزش خواستن. پوزش آوردن. عذرخواهی کردن :
بقیصر بسی کرد پوزش گراز
بکوشش نیامد ز دامش فراز.فردوسی.و گر چند من نیز پوزش کنم
که این سنگدل را فروزش کنم.
رجوع به پوزش شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس