چرک و خون

لغت نامه دهخدا

چرک و خون. [چ ِ ک ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) چرک آلوده بخون. چرک خون آلود که از زخم یا دمل آید. خون مخلوط با چرک.

فرهنگ فارسی

چرک آلوده به خون. چرکدار

جمله سازی با چرک و خون

در عین چرک و چربی رختم ز دست صابون که کف زنانست بر سر که پای مانده در گل
استودان را بر فراز تپه ای سنگین می‌ساختند، تا آنچه از چرک و ریم و خون که از تنِ درگذشتگان می‌ریخت بروی سنگ ریزد، نه بروی خاک، و بدینسان خاک سپندارمز را آلوده نکند.
بن‌بست داگلاس که پایین‌ترین قسمت حفره صفاقی در زنان در وضعیت خوابیده به پشت است، محل شایعی برای انتشار پاتولوژی‌هایی مانند آسیت، تومور، آندومتریوز، چرک و غیره است.
موی بدن و چرک و حنا و کف صابون آبیست که جاری بود از جوی خزینه
پای تا سر خون و چرک و گند و گوز در نجاست غرق از پا تا به پوز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال آرزو فال آرزو فال ای چینگ فال ای چینگ