بهره جوی

لغت نامه دهخدا

بهره جوی. [ ب َ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) سودجوی. جوینده سود. نفعطلب :
دند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش
از بدره زر ملک و از پشیز دند.؟ ( از یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

سود جوی . جوینده سود . نفع طلب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم