تخارستان

لغت نامه دهخدا

تخارستان. [ ت ُ رِ ] ( اِخ ) طخارستان معرب تخارستان است. تخارستان علیا و سفلی دارد. در جانب شرقی بلخ و غربی جیحون است و از تخارستان علیا تا بلخ سی فرسنگ است مسافت آن و تخارستان سفلی در شرقی تخارستان علیا ایضاً در غربی جیحون است. پایتخت تخارستان سفلی شهر طالقان است و بدیگری اندر آب و سمنگان میباشد و حد شرقی آن به بدخشان متصل میشود و قهندز نام شهر کهنه آن بوده که کهن دژ را معرب کرده قهندز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : هرگز دوست دشمن نشود. با وی نیز عهدی و مقاربتی باید هرچند بر آن اعتماد نباشد ناچار کردنیست و چون کرده آمد نواحی تخارستان و بلخ و چغانیان و قبادیان و ختلان به مردم آکنده باید کرد که هر کجا خالی یافت و فرصت دید غارت کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85 ). گفت عبیداﷲ زین پیش چه شغل داشت ؟ گفتم صاحب بریدی سرخس و بوالفتح صاحب بریدی تخارستان. گفت بازگرد. ( ایضاً ص 140 ). پس بوالفتح حاتمی را آواز داد. پیش آمد. امیر گفت مشرفی میبایدبلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترا اختیار کرده ایم و عبدوس از فرمان ما آنچه باید گفت با تو بگوید. ( ایضاً ص 141 ). و در شهر [ شهر تون ] درخت پسته بسیار بود در سرایها و مردم بلخ و تخارستان پندارند که پسته جز بر کوه نروید و نباشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلن ص 141 ). رجوع به تخارها و طخارستان و تخاری شود.

فرهنگ فارسی

ایالتی بین بلخ و بدخشان . در زمان ساسانیان و تسلط عرب این ایالت از ساحل جیحون تا معابر هندوکش وسعت داشته. بقول یاقوت دو تخارستان وجود داشته: تخارستان علیا ( که ظاهرا در مشرق بلخ و مغرب جیحون بود ) وتخارستان سفلی ( در مغرب جیحون منتحی از سمت مشرق دورتراز تخارستان علیا قرار داشت ) .این ناحیه تا نهضت مردمان شمالی جزو پادشاهی یونانی بلخ بشمارمیرفت و عاقبت مردم مذکوربا اقوام دیگر دولت مذبور را منقرض کردند . هپتالها در اواخرایام یزدگرد دوم تخارستان را تسخیر کردند. این ناحیه در حمله عرب بتصرف آنان در آمد و سپس بخشی از حکومت غوریان (بامیان ) شد. بنظر میرسد که از قرن هفتم هجری ( ۱۳ م . ) نام تخارستان ازاستعمال افتاده باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:طخار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال نخود فال نخود