بدیه

لغت نامه دهخدا

بدیه. [ ب َ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) ظرف شراب. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).
بدیه. [ ب ِ ی ِ ] ( اِ ) آرزومندی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ اوبهی ) ( فرهنگ رشیدی ). در برهان بمعنی آرزومندی آورده و غلط است بویه را بدیه خوانده و او را دال پنداشته. ( انجمن آرا ص 81 ). ظاهراً مصحف بویه است. ( از حاشیه برهان چ معین ). رجوع به بویه شود.

فرهنگ فارسی

مورخ فرانسوی متخصص قرون وسطی ( و . پاریس ۱۸۶۴ - ف. ۱۹۳۸ م ) مولف افسانه های حماسی تالیفی که تحقیق در باب [ شانسون د ژست ] را تجدید کرده . وی به همراهی پول آزار تدوین [ تاریخ ادبیات فرانسه ] به عهده داشته . بدیه عضو آکادمی فرانسه بود .
آرزومندی در برهان بمعنی آرزومندی آورده و غلط است بویه را بدیه خوانده و او را دال پنداشته .

دانشنامه عمومی

بدیة. شهرستان بدیه ( به عربی: ولایة بدیة ) یکی از شهرستان های منطقه شرقی در کشور پادشاهی عمان است.
جمعیت آن در حدود ۱۷۷۸۳ هزار نفر می باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم