لغت نامه دهخدا
باغو. ( اِخ ) نام رودی است در گرگان : بر طبق شرحی که یوشین نوشته است نهرها و رودخانه های ذیل وارد خلیج استرآباد میشوند: قره سو، باغو یا سیاه جو،...دو رودخانه که نسبةً بزرگترند یکی قره سو و دیگری باغو است. ( ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 97 ).
باغو. ( اِخ ) از دیه های انزان است.( از ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 168 ). دهی است از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان که در90 هزارگزی جنوب خاوری بندر گز و شمال راه شوسه گرگان به بهشهر در دامنه جنگل واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 200 تن سکنه ، آب آنجااز قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و برنج وپنبه و صیفی و کنجد و شغل مردمش زراعت است و راه فرعی به شوسه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
باغو. ( اِخ ) دهی است از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 8 هزارگزی شمال بندرعباس و سه هزارگزی خاور راه شوسه کرمان به بندر عباس ، در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر ودارای 181 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت و مکاری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
باغو. ( اِخ )دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 115 هزارگزی جنوب خاوری حاجی آباد و 9 هزارگزی باختر راه مالرو میناب به فارغان واقع است و 10 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
باغو. ( اِخ ) از شهرهای اسپانیا. و رجوع به باغه شود. نسبت بدان بیغی است.