بازی بازی

لغت نامه دهخدا

بازی بازی. ( اِ مرکب ) به بی پروایی کاری کردن. ( بهار عجم ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): به بازی بازی فلان کار پیش رفت. ( یادداشت مؤلف ). || کم کم :
بنای طاقت من گر چه بود از بیستون افزون
به بازی بازی آخر پایمال نی سواران شد.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

به بی پروایی کاری کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال انبیا فال انبیا فال عشق فال عشق فال شمع فال شمع