لغت نامه دهخدا
تالس. [ ل ِ ] ( اِخ ) ملطی. ثالس. از حکمای «مکتب ایونی » از قدیمترین و معروفترین دانشمندان هفتگانه است که در حدود 640ق.م. در ملیطه متولد شد. وی در هندسه و نجوم دستی داشته و کسوف سال 585 ق.م. را پیش بینی کرد و آب را مادةالمواد میدانست. خاصیت کهربا را دریافت و گمان می کرد که قدرت جذب کهربا بر اثر وجود روح در آن شی است و ارتفاع هرم را از روی اندازه گیری سایه بدست آورد و در هندسه هم کشفیاتی دارد و در حدود سال 548 ق.م. درگذشت. رجوع به ثالس و ثالیس و تالیس و طالس شود.
تألس. [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) دردمند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). توجع. ( قطر المحیط ). ضربه مائة سوط فماتألس ؛ ای ماتوجع. ( از اقرب الموارد ).