پیوستگی ساختن

لغت نامه دهخدا

پیوستگی ساختن. [پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) پیوستگی کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) وصلت کردن مواصلت کردن پیوستگی کردن : بخون نیز پیوستگی ساختم دل از کین ایران بپرداختم . ( شا. لغ. ) پیوستگی کردن : وصلت کردن مواصلت کردن پیوستگی ساختن : در نامه ای که زال همی نویسد بسام نریمان بمازنداران در آن حال که با رودابه دختر شاه کابل پیوستگی خواست کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال درخت فال درخت فال آرزو فال آرزو فال شمع فال شمع