لغت نامه دهخدا
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.صائب ( از آنندراج ).- دل و دل کردن ؛ اضطراب و بی قراری کردن. ( آنندراج ).
- || اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ «دل و دل » :
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.سنجرکاشی ( از آنندراج ).