برمو

لغت نامه دهخدا

برمو.[ ب َ ] ( اِ ) انتظار. ( برهان ). انتظار و امید و میل و خواهش. ( ناظم الاطباء ). بدمو. ( برهان ) :
هست آسان رفتنم برموی سر
نزد من بسیار از برموی وصل.نورالدین مقدم.

فرهنگ فارسی

انتظار انتظار و امید و میل و خواهش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم