لغت نامه دهخدا
ز بس عطا که دهد هرکه زو عطا بستد
گمان بری که مر او را شریک و برخوار است.فرخی.|| ( حامص ) خوشبختی. || افتخارو سرافرازی. ( ناظم الاطباء ).
برخوار. [ ب ُ خوا / خا ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی اصفهان. محدود از شمال به کاشان و از جنوب به دهستان جی و سده و از خاور به بخش کوهپایه و از باختر به رشته کوههای خرسک و گندمان. این دهستان در جلگه واقع است و آب آن از چاه و قنوات است و محصول عمده آن غلات حبوبات و صیفی است. راه شوسه اصفهان به تهران از مغرب این دهستان میگذرد. برخوار از 32 آبادی تشکیل شده است. مرکز آن دستجرد و دههای مهمش مورچه خورت و ده نو و دولت آباد و سین است و 60872 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).