لغت نامه دهخدا
ز اختیار خویش گشتی مهتدی.مولوی.آنچنان مستی مباش ای پرخرد
که بعقل آید پشیمانی خورد.مولوی.اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. ( گلستان سعدی ).
نیست باک از کشتنم ترسم پشیمانی خورد
آنکه فتوای هلاک دوست از دشمن گرفت.سنجر کاشی ( از فرهنگ ضیاء ).هر که مال نخورد پشیمانی خورد. ( ازمجموعه امثال چ هند ). تهکّم ؛ پشیمانی خوردن بر فوت کاری. ( منتهی الارب ).