جران

لغت نامه دهخدا

جران. [ ج ِ ] ( ع اِ ) اندرون گردن شتر. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). درون گردن. ( بحر الجواهر ). جران البعیر؛ پیش گردن شتر از مذبح تا منحر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جُرُن ، اَجْرِنَة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مجازاً بمعنای ثبوت واستقرار است ، چنانکه در جمله زیر آمده است : «ضرب الاسلام بجرانه »؛ ای ثبت و استقر. ( از اقرب الموارد ).
جران. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جران. [ ج ِ ] ( اِخ ) العود. رجوع به جران العود شود.

فرهنگ فارسی

... العود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل استخاره کن استخاره کن فال فنجان فال فنجان فال رابطه فال رابطه