افز. [ اَ ] ( ع مص ) برجستن. مقلوب وفز است. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم. ( منتهی الارب ). وثب. ( نشوءاللغة ). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب. ( از ابوعمرو از نشوءاللغة ). افز. [ اِ ف ِ ] ( اِخ ) شهر قدیمی ایونی در ساحل دریای اِژه. در آنجا معبد دیان که از عجایب هفت گانه عالم است ، بنا شده بود و آن را ارستر بسوزانید، و نسطوریوس در انجمن علمای مذهبی این شهر محکوم گردید. ویرانه های شهر مزبور هنوز باقیست. ( از لاروس ). و رجوع به افس شود.