سدل

لغت نامه دهخدا

سدل. [ س َ ] ( ع مص )جامه فروگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). فروگذاشتن مو یا جامه یا پوشش را. ( منتهی الارب ).فروهشتن جامه را. ( ناظم الاطباء ). || شکافتن جامه را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || رفتن در شهرها. ( اقرب الموارد ).
سدل. [ س ُ ] ( ع اِ ) پرده. ج ، اسدال ، سدول ، اسدل. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
سدل. [ س ِ ] ( ع اِ ) رشته جواهر که بر سینه افتد. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قلاده از جواهر. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رشته گوهر. ( مهذب الاسماء ). || پرده. ( از اقرب الموارد ).
سدل. [ س َ دَ ] ( ع اِمص ) کژی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). میل. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) پرده که در پیش هودج کشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کژی میل یا پرده که در پیش هودج کشند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال انگلیسی فال انگلیسی فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت