روزی رسانیدن

لغت نامه دهخدا

روزی رسانیدن. [ رَ دَ ] ( مص مرکب ) روزی دادن : گفت بار خدایا در آن وقت که پیش زکریا بودم بی رنج بمن روزی میرسانیدی. ( قصص الانبیاء ). و رجوع به روزی رساندن شود.

فرهنگ فارسی

روزی دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل