حجر گک

لغت نامه دهخدا

حجرگک. [ ح ُ رَ گ َ ] ( اِ مصغر ) مصغر فارسی حجره. حجره کوچک. اطاق کوچک :
و آنگاه در این حصن ترا حجرگکی داد
آراسته و ساخته باندازه و درخور
بگشاد در این حجره ترا پنج در خوب
بنشسته تو چون شاه درو برسر منظر
هرگه که ترا باید در حجرگک خویش
یک نعمت ازین حصن برون بر ز یکی در
فرمان بر و بنده ست ترا حجرگک تو
خواهی سوی بحرش بر و خواهی بسوی بر.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 159 ).

فرهنگ فارسی

مصغر فارسی حجره حجره کوچک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی