جواهر سرمه

لغت نامه دهخدا

جواهرسرمه. [ ج َ هَِ س ُ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) سرمه ای باشد که جواهر در آن اندازند. ( آنندراج ) :
می لعل جواهرسرمه سازد ظلمت شب را
کند نقل شراب تلخ چشم شور کوکب را.صائب ( از آنندراج ).گشته ناساز از خط لعلش دماغ ساز من
از جواهرسرمه دارد بستگی آواز من.تأثیر ( از آنندراج ).رجوع به جواهردارو شود.

فرهنگ فارسی

سرمه باشد که جواهر در آن اندازند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم