جباره

لغت نامه دهخدا

( جبارة ) جبارة. [ ج ِ رَ ] ( ع اِ ) پاره چوبهائی که بدان استخوان شکسته را بندند. ج ، جبائر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). چوب که بر شکستگی بندند. دست و برنجن. ج ، جبارات. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) نیکو کردن حال فقیر. توانگر گردانیدن فقیر. ( منتهی الارب ).
جبارة. [ ج َب ْبا رَ ] ( ع ص ، اِ ) خرمابن دراز که دست بدان نرسد. ( مهذب الاسماء ). رجوع به جَبّار شود. || ناقة جبارة؛ ناقه بزرگ. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).
جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) ابن زرارة بلوی. ابن یونس او را از صحابه پیامبر ( ص )آورده و در فتح مصر نیز حضور داشته است ولی روایتی از او نقل نشده است. ( از الاصابه فی تمییزالصحابه ).
جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) ابن مفلس. از رجال حدیث است و ابراهیم بن احمدبن مروان از او روایت کند.
جباره. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) شعبه اول از ایل عرب ( از ایلات خمسه فارس ) که دارای تیره های ذیل میباشد: آل ساعدی ، ابوالغنی ، پیر سلامی سادات حسینی ، شیری ، ابوالمحمدی ، بهلولی ، بربر، جابری ، خسائی ، عزیزی ، اُبر، بز سرخی ، تاتی ، جابکی ، صفری ، قره غانی ، نقدعلی ، ابوالشرف ، شاهسون ، عیسی ، تربر، درازی ، لر و غیره. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ).

فرهنگ فارسی

شعبه اول از ایل عرب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت