توسد

لغت نامه دهخدا

توسد. [ ت َ وَس ْ س ُ ] ( ع مص ) چیزی را بالش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ) ( از آنندراج ). و ساده زیر سرگذاشتن. ( از اقرب الموارد ). بالین گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بالش قرار داده شدن. تکیه کردن و گذاشتن سر خود را بر بالش. ( ناظم الاطباء ). || ملازم و به جد شدن به چیزی. ( آنندراج ). || خوار کردن و به زیر انداختن ، چیزی را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. بالش زیر سر نهادن، چیزی را برای خود بالین ساختن.
۲. تکیه کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال کارت فال کارت فال انبیا فال انبیا