سنجابی

لغت نامه دهخدا

سنجابی. [ س ِ/ س َ ] ( ص نسبی ) برنگ سنجاب. سنجاب گون :
روغن مغز تو که سیمابی است
سرو بدین فندق سنجابی است.نظامی.چو شد دوران سنجابی و شق دوز
سمور شب نهفت از قاقم روز.نظامی.
سنجابی.[ س ِ ] ( اِخ ) بخشی از شهرستان کرمانشاه ، واقع در مغرب آن شهرستان ، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه ، از مشرق بدهستان ماهیدشت ، از جنوب بدهستان باوندپور، از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی. دارای آب و هوای بری است و مرکب از 147 آبادی ، و جمعیت آن حدود 19000 تن است. مرکز بخش آبادی «گوران » است. اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کرد است. ( فرهنگ فارسی معین ).
سنجابی. [ س ِ ] ( اِخ ) اسم طایفه ای است از ایلات کرد که تقریباً دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاه سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند. ( از جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان ).یکی از طوایف کرد ساکن مغرب کرمانشاه از میان آنان مردانی وطن پرست برخاسته اند که مصدر خدمات دولتی و ملی شده اند و در حفظ مناطق مرزی ایران کوشیده اند. توضیح : درباره وجه تسمیه کلمه سنجابی یا به تلفظ محلی سنجاوی اطلاع صحیح در دست نیست جز اینکه بگفته پیرمردان موقعی که در زمان محمدشاه ، اردویی از این طایفه تجهیز شد و برای محاصره هرات گسیل گردید، چون آستر( لباس ) خانان این طایفه از پوست سنجاب بوده است رئیس اردو آنها را سنجاب پوش یا سنجابی نامیده است. عده ای هم گفته اند که چون در قدیم در این منطقه سنجاب بحدوفور یافت میشد این ناحیه را سنجابی گفته اند. ( مجله یادگار سال 4 شماره 6 و 7 از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

به رنگ سنجاب.

فرهنگ فارسی

بخشی ازشهرستان کرمانشاهان واقع در مغرب آن شهرستان و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر از شمال شرقی بدهستان خالصه از مشرق بدهستان ماهیدشتاز جنوب بدهستان باوندپور از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی دارای آب و هوای بری است و مرکب از ۱۴۷ آبادی و جمعیت آن حدود ۱۹٠٠٠ تن است . مرکز بخش آبادی [ کوزران ] است . اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کردی است .
اسم طایفه ایست از ایلات کرد که تقریبا دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاهان سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند .

دانشنامه آزاد فارسی

سَنجابی
از ایلات کرد کرمانشاه، متشکل از مردم مهاجر نواحی مختلف، مرکب از دوازده طایفه به نام های چالابی/ چالاوی، اللهیارخانی/اللهی خانی، دستجه و دولتمند، دارخور (مهاجرت کرده از فارس)، صوفی، خسرو، کُل کُل/ دالیان/ دیالیان (مهاجرت کرده از حدود شهرزور و کناره های روخانۀ دیاله)، سیمین وند، جلیلوند، سرخاوند/ خرده دسته (مهاجرت کرده از لرستان به همراه سرخکی/سورکی ها)، باقی/ باغی (ظاهراً از اعراب مهاجر) و عباسوند (اصلاً از مردم زهاب). این طوایف تحت تأثیر عوامل مختلف با یکدیگر متحد شده اند. بعضی طوایف سنجابی نظیر رهبروند، بیوَجشنیان و ملکه وند/ تکاوند و بحریلدن، از طوایف فارسی، در سایر طوایف ادغام شده اند. این طوایف تا پیش از تشکیل ایل سنجابی، بخشی از ایل زنگنه به شمار می آمدند. گرمسیر این مردم در مناطقی از حدود مرزی کنونی ایران و عراق از نفت شهر/نفت شاه در قصر شیرین تا قزل رباط (نظیر قلعۀ سبزی و آق داغ و باغچه و قطار) و سردسیر آنان در جلگۀ ماهیدشت قرار داشت. جمعیت سنجابی در اواخر دورۀ قاجاریه قریب ۲۵۰۰ خانوار بود اما طبق سرشماری عشایری سال های اخیر تعداد چادرنشینان سنجابی به ۵۲۸ خانوار کاهش یافته است. هزاران نفر از سنجابیان طی دو قرن اخیر، تدریجاً در مناطق سردسیری و گرمسیری اسکان گرفته و به زراعت اشتغال دارند. سنجابی ها در دورۀ قاجاریه مکلف به تأمین یک دسته سواره نظام ۲۰۰ نفری برای ارتش بودند. فرماندهان این گروه سواره از میان خوانین و خانزادگان سنجابی انتخاب می شدند. سلسلۀ خوانین سنجابی و حکّام مورورثی از طوایف چالابی و اللهیارخانی برخاسته اند. اغلب سنجابی ها، غالی مذهب بوده و از گروه اهل حق هستند اما گروهی از آنان از حدود ۱۵۰ سال پیش به شیعۀ امامیه و مذهب اهل سنت گرویده اند. شهرت و اعتبار ایل سنجابی از سال های بعد از انقلاب مشروطیت، به ویژه براثر مداخلات ارتش های عثمانی و انگلیسی و روسیه در ایران و نقض بی طرفی این کشور در سال های جنگ جهانی اول فزونی یافت. بشیر محمدخان صمصام الممالک سنجابی، سرکردۀ ایل قصر شیرین، به سبب تعدیات حکام دولتی در دوران استبداد صغیر و زیاده خواهی های بعضی خوانین بزرگ رقیب نظیر داودخان ایلخانی کلهر، در جبهۀ مقابل استبدادیان قرار گرفت و فرزندانش، علی اکبرخان سردارمقتدر و قاسم خان سردارناصر و حسین خان سالارظفر تا انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی در شمار مشروطه خواهان و مخالفان استعمار بودند. حسین خان در سال های اول سلطنت پهلوی به اتحاد شوروی گریخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم