لغت نامه دهخدا
سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
وردرهمه باغستان سروی نبود شاید.سعدی ( بدایع ).|| رز. ( یادداشت مؤلف ) . و در تداول مردم قزوین ، رزستان. موستان. موزارها. تاکستان.
باغستان. [ غ ِ] ( اِخ ) قریه بیستون را بدین اسم گفته اند. ( یادداشت مؤلف ). بغستان. و رجوع به بغستان شود و بیستون.
باغستان. [ غ ِ ] ( اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی میانه شمال و مغرب فین. ( فارسنامه ناصری ). دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 85 هزارگزی شمال باختری بندرعباس بر سر راه مالرو فین به گهره واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر با 387 تن سکنه و آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن خرما و مرکبات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
باغستان. [ غ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خانکوک بخش حومه شهرستان فردوس که در 12 هزارگزی شمال فردوس بر سر راه شوسه عمومی گناباد به فردوس در جلگه واقع است. ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 221 تن سکنه. آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش اتومبیل رو است. باغستان محل گردشگاه و ییلاقی شهرستان فردوس است. باغهای بسیار مصفا و خیابان طویلی داردکه درختهای کهنسال چنار آن سر به آسمان کشیده ، آب همیشه از دو طرف جوی جریان دارد، مردمان آن محل بسیاربا ذوق میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
باغستان. [غ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان شیراز، که در 3 هزارگزی شمال باختر اردکان و 3 هزارگزی شوسه اردکان به تل خسروی واقع است. و 17 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
باغستان. [ غ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خارطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، که در 110 هزارگزی جنوب خاوری ببار و 92 هزارگزی جنوب شوسه شاهرودبه سبزوار در دشت و شنزار واقع است ، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل خشک و 130 تن سکنه. و آب آن از قنات کوچک تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و ارزن و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. در زمستان ایل سنگسری و بلوچ برای تعلیف احشام بحدود آن میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).