ثقف. [ ث َ / ث َ ق َ ] ( ع مص ) دانستن. دریافتن. یافتن. || گرفتن بزودی. || زیرک و سبک و چالاک گردیدن. || ثفافت. || غالب آمدن در دانائی. || ظفر یافتن و رسیدن. || راست کردن نیزه. ثقف. [ ث َ / ث َق َ ] ( ع ص ، اِ ) دانا و استاد در حرب و طعن و ضرب. ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن عمرو عدوائی. صحابی است از مردم قریش. او با دو برادر خویش درک غزوه بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه شهادت رسید. ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن شمیظ اسدی. رجوع به ثفاف... شود. ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن فروه ساعدی. صحابی است. و او در خیبر یا در احد بشهادت رسید و بعضی نام او را ثقب گفته اند. ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) محلی است در شعر. ( مراصد الاطلاع ). ثقف. [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] ( ع مص ) زیرک و ماهر شدن. || چست و چالاک شدن. ثقف. [ ث ُ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ثقاف. ثقف. [ ث ِ / ث َ ق ِ / ث َ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) مرد استاد. || زیرک. چست و سبک. ندس.
فرهنگ فارسی
زیرک چست و سبک
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَّقْفِ: سقف معنی ثُقِفُواْ: دیده شوند ومغلوب شوند (اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت ) معنی ثَقِفْتُمُوهُمْ: آنان را دیدید وبه آنان دست یافتید(اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت ) معنی یَثْقَفُوکُمْ: که شما را ببینند وبه شما دست یابند - که به شما چیره گردند(اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت. جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله ی قبلی است ) تکرار در قرآن: ۶(بار) پیدا کردن. مصادف شدن ، هر کجا که آنها را پیدا کردن چنان که بعضی گفتهاند. به معنی گرفتن و ظفر یافتن نیز آمده است آیه فوق نظیر آیه ، است که «وَجَدَ» به جای «ثَقِفَ» آمده است. ، پس اگر در جنگ با آنها، مصادف و روبرو شدی با آنها، کسانی را که در پشت سر آنهایند پراکنده ساز، یعنی آنها را بکش تا دیگران عبرت گیرند و به فکر پیکار با تو نیایند.