لغت نامه دهخدا
دانی کاین قصه بود هم بگه بیوراسب
هم بگه بخت نصر هم بگه بوالحکم.منوچهری.غبن بود گنج عرش خازن او اهرمن
ظلم بود صدر عرش حاکم او بوالحکم.خاقانی.بوالحکم نامش بد و بوجهل شد
ای بسا اهل از حسد نااهل شد.مولوی.آن زمان که بحث عقلی ساز بود
این عمربا بوالحکم همراز بود
چون عمر از عقل آمد سوی جان
بوالحکم بوجهل شد در بحث آن.مولوی.اگر تو حکمت آموزی بدیوان محمد رو
که بوجهل آن بود کو خود بدانش بوالحکم گردد.سعدی.