بندی کردن

لغت نامه دهخدا

بندی کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اسیر کردن. گرفتار کردن. بازداشتن :
نترسد که دورانش بندی کند
که با بندیان زورمندی کند.سعدی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت