پیش در کردن

لغت نامه دهخدا

پیش در کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن :
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱-بجلو انداختنراندن بجانب مقابل ( مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره ) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. ( فرخی ) ۲-چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن : ( لیث )... بمسجد آدینه شد و آنجا فرود آمد. توضیح امروز هم بهمین معنی مستعمل است . ۳- پیشرو قرار دادن قاید کردن : بدو گفت گودرز پرمایه شاه ترا پیش کرد او بدین بر سپاه . ( شا. لغ : پیش ) ۴- تقدیم کردن تقدیم داشتن . ۵-مقدم داشتن جلو انداختن : حساب آرزوی خویش کردن بروی دیگران در پیش کردن . ( نظامی ) ۶- برابر قرار دادن چون مانعی : غلام مغیره بن شعبه او را سه طعنه بزد.عمر دردناک شد عبدالرحمن عوف را دست کرده و پیش کرد تا نماز کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال پی ام سی فال پی ام سی فال حافظ فال حافظ فال مارگاریتا فال مارگاریتا