قطره کردن

لغت نامه دهخدا

قطره کردن. [ ق َ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قطره زدن. ( آنندراج ) :
هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب
لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم.طغرا ( از آنندراج ).رجوع به قطره زدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تردد کردن رفتن : هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم