شمع کردن

لغت نامه دهخدا

شمع کردن. [ ش َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شمع ساختن. شمع ریختن. شمع درست کردن : نه از لعاب مگس انگبین که چرب است شمعی می کنند، اگر از لعاب محمد مصطفی چراغی کنند چه عجب. ( راحة الصدور راوندی ص 15 ).
- خود را شمع مجلس کردن ؛ چون شمع سوختن و برفروختن و روشنایی بخشیدن به مجلس. شمع جمع بودن :
چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد.( بوستان ).

فرهنگ فارسی

شمع کردن شمع ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال چای فال چای