لغت نامه دهخدا
قیصر رومی پیش تو درآید به سلام
قلعه ٔرومیه را پیش تو بگشاید در.فرخی.دو بدره زر بگرفتم به فتح نارائن
به فتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال.غضایری.به روم اندرون بد شه نامجوی
که در رومیه بود آرام اوی.اسدی.این شهرها و بندها و پولها... او [ شاپور ]بنا کرده است... رومیه ، انبار و آنرا فیروز شاپور گفتندی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 72 ). و شهری بر مثال آن [ انطاکیه ] در پهلوی مداین بنا کرد و مردم انطاکیه را که بیاورده بود در آن شهر نشاند و آنرا رومیه نام کرد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 94 ). و رجوع به رومیةالمدائن و رومگان شود. || مؤنث رومی. زن اهل روم. ( از فرهنگ فارسی معین ). مؤنث رومی. گویند:جاریة رومیة. ( ناظم الاطباء ). || زبان لاطینی. و گاه رومیة گویند و از آن لغت یونانی اراده کنند. ( یادداشت مؤلف ).
رومیة. [ می ی َ ] ( اِخ ) رومیَة. کشور روم. رومیةالصغری و رومیةالکبری ؛ که رومیةالصغری آسیای صغیر است و رومیةالکبری ایتالیاست. ( از یادداشت مؤلف ).نامی است که عرب به کشور روم قدیم ( روم شرقی و روم غربی ) اطلاق کرده. ( فرهنگ فارسی معین ). || قسطنطنیه. استانبول. ( یادداشت مؤلف ) : رومیه شهریست بر کران دریا نهاده از افرنجه و مستقر ملک روم اندر قدیم اندرین رومیه بودی. ( حدود العالم ).