لغت نامه دهخدا
تریش. [ ت َ ] ( اِ ) خدمت. ( آنندراج ). به ترکی خدمت. ( مؤیدالفضلا ).
تریش. [ ت َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) به نیکی رسیدن و بدنبال آن ، اثر آن بروی دیده شدن. ( از اقرب الموارد ). ارتیاش. ( اقرب الموارد ). رجوع به همین کلمه شود. || ابوالفتوح در تفسیر خود کلمه «ریشا» را به نقل از عبداﷲ عباس ، مجاهد و ضحاک و سدی به مال تفسیر کرده و اضافه میکند: یقول اعرب ، تریش الرجل اذا تمول. ( تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 4 ص 356 ).