لغت نامه دهخدا
اینجا بگاه نتوان تزویر شعر کردن
افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری.منوچهری.گفت چه گوئید اندر مردی که نامه مزور از من به عبداﷲ خزاعی برده است و بر من تزویر کرده از بهر فائده خویش.( تاریخ بخارا ) :
خواهند جماعتی که تزویر کنند
از حیله طریق شرع تغییر کنند.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 903 ).از سر زلف تو، همه هیچ بود
هرچه دلم حیله و تزویر کرد.عطار.می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.حافظ.