بددماغ. [ ب َ دَ/ دِ ] ( ص مرکب ) بدمزاج و ناقانع. ( آنندراج ). آن که بدشواری خشنود گردد و ناراضی از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). که زود رنجد. که زود قهر کند. || متکبر. پرافاده. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه بسختی خشنود گردد ناراضی . ۲ - متکبر پر افاده .