دانشنامه اسلامی
تاریخ تولد و وفات ابوالمعالی معلوم نیست، اما می دانیم که او از قاضی ابوالفتح بلخی عبدالرحیم بن عبدالله (د450ق)حدیث شنیده و بیان الادیان را در 485ق تألیف کرده است. از سلسله نسب ابوالمعالی که در آغاز کتاب آمده، معلوم می شود که او علوی و از خاندانی است که نسب ایشان به حسین اصغر فرزند امام علی بن حسین(ع) می رسد. مطابق این سلسله نسب، وی از اعقاب عبیدالله اعرج و فرزندش جعفر الحجه، از سادات مشهور سدۀ 2ق، بوده است.حسین فرزند جعفر الحجه که از اجداد ابوالمعالی است، در 241ق به بلخ آمد و در آنجا سکنی گزید و اعقاب او در این شهر از فرمانروایان و نقباء و بزرگان این شهر محسوب می شدند. از برخی منابع چنین برمی آید که ابوالمعالی نیز در بلخ می زیسته است.
در نسخه ای از بیان الادیان که جزء مجموعۀ شخصی شارل شفر بود و اکنون در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری می شود و چاپهای مختلف کتاب براساس آن صورت گرفته، بخشی از سلسله نسب ابوالمعالی، توسط ناسخ حذف گردیده و همین امر موجب شده است که برخی محققان به خطا او را با یکی از اجدادش-یعنی ابوالحسن محمد بن عبیدالله زاهد-اشتباه کنند.توضیح آنکه ابوالمعالی فرزند ابوابراهیم نعمت و او خود فرزند ابوعلی عبیدالله، ملقب به یارخدای و او فرزند ابوالحسن محمد بن عبیدالله زاهد بوده است.به احتمال زیاد در مقدمۀ بیان الادیان نام پدر ابوالمعالی، یعنی نعمت، به سبب اختصار در نسب یا به سبب شهرت و معروفیت جد ابوالمعالی، عبیدالله یارخدای که از سادات مشهور و از رؤسا و نقبای بلخ بوده، در سلسله نسب ذکر نشده بوده و از این رو در ابتدای نسب نام محمد بن عبیدالله دوبار ذکر می شده است و ناسخ که گمان کرده که یکی از آنها زاید است، آن را حذف کرده است.اینگونه اشتباه در بخش دیگری از نسب ابوالمعالی، جایی که نام حسین بن علی می بایست که یکبار دیگر نیز ذکر شود، مشاده می شود که اقبال به این مورد اخیر توجه کرده است.در برخی از نسخ خطی موجود از بیان الادیان نیز نام ابوالمعالی به صراحت محمد بن نعمت ذکر شده است. در منابع هیچ اشاره ای به اینکه ابوالمعالی از نقبا بوده باشد، وجود ندارد و از این رو آنچه برخی در این مورد گفته اند، محل تردید است.
از عبارتها و تعبیرات ابوالمعالی به هنگام نقل حدیث، چنین برمی آید که او از علم حدیث نیز بهره ای داشته و از طرفی می دانیم که وی فقیه نیز بوده است، اما از مشایخ و استادان او در فقه و حدیث چیزی نمی دانیم، جز اینکه وی بدون واسطه از قاضی القضاة ابوالفتح عبدالرحیم بن عبدالله صیرفی حدیث نقل می کند.
ابوالمعالی در هیچ جای کتابش مذهب خود را صریحاً اظهار نکرده و از منابع دیگر نیز در این مورد مطلبی به دست نمی آید.با مطالعۀ بیان الادیان در بادی امر چنین به نظر می رسد که نویسنده از اهل سنت است به خصوص که وی در منطقه ای می زیسته که اکثریت با اهل سنت به ویژه حنفیها بوده است، اما هیچ یک از این قرائن احتمالات دیگر را دربارۀ مذهب ابوالمعالی منتفی نمی سازد.از این رو برخی تشیع و یا دست کم گرایش وی به تشیع را مطرح کرده اند.در این مورد به ویژه توجه به چند نکته لازم است؛نخست آنکه وی زمانی که از فرق اسلامی صحبت می کند، بیش از همه به شیعه و بالاخص شیعۀ اثناعشری می پردازد و فهرستی از ائمۀ شیعۀ اثناعشری را با ذکر جزئیات مربوط به تاریخ زندگی آنان به دست می دهد.دیگر اینکه وی در موارد بسیاری به نقل آراء فقهی خاص شیعۀ امامیه می پردازد و سعی دارد شیعه را با فقهش معرفی نماید، حال آنکه دربارۀ دیگر فرق، جز یکی دو مورد به آراء فقهی توجهی ندارد، و نیز حدیث مشهور 73فرقه را که از طریق عامه و خاصه به طور مستقل روایت شده است، در ضمن حدیث غیرمشهوری از طریق ائمه امامیه(ع)روایت می کند که شامل حدیث غدیر، حدیث ثقلین و برخی باورهای دیگر شیعی است.ابوالمعالی این حدیث را دارای بهترین سند و طریق می داند.ترکیب حدیث به گونه ای است که گویا می خواهد به خواننده این باور را القا کند که فرقۀ ناجیه جز پیروان اهل بیت، فرقۀ دیگری نمی تواند باشد.
آنچه به خصوص پژوهنده را دربارۀ سنی بودن ابوالمعالی به تردید می اندازد، این است که وی ضمن برشمردن 73فرقۀ اسلام،6فرقه را به اهل سنت اختصاص می دهد و با این کار، از اهل سنت و شیوۀ معمول ایشان در تقسیم و برشمردن فرق، بسیار فاصله می گیرد. در میان اهل سنت چنین متداول است که 72فرقه را به فرق ضاله و یکی را به فرقۀ ناجیه یعنی اهل سنت و جماعت اختصاص می دهند.