لغت نامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) او از ماهان و از او ابن عیینه روایت کند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) از معن روایت کند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) تابعی است. او از شریح و از او ابن المنتشر روایت کند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) تابعی است.او از انس و انس از رسول صلوات اﷲ علیه روایت کند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) الاسدی تابعی است او از ابن عباس و انس و از او ابوالعمیس و رکین روایت کنند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) الاسدی. او از ابی عمرو شیبانی حدیث شنیده است.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) انصاری خزرجی زیدبن اسودبن سهل از بنی نجار. او عقبه و بدر و دیگر مشاهد را دریافته و از تیراندازان مشهور بود وفات وی به سال 31 یا 34 و بقولی 51 هَ. ق. بوده است. رجوع به ص 145 حبط ج 1 شود.
ابوطلحة.[ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) انصاری زیدبن سهل. صحابی است و در غزوه بدر در رکاب رسول صلوات اﷲ علیه بوده است.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) ایاس بن زهیر. محدّث است.
ابوطلحة.[ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) بشیربن کثیر الاسدی. محدث است.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) حکیم بن دینار. محدّث است.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) خولانی از عمیربن سعد و از او ابوسنان عیسی روایت کند.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) زیدبن سهل. رجوع به ابوطلحه انصاری زیدبن سهل شود.
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) زیدبن سهل بن الاسود. صحابی است. او در عقبه و غزوات بدر و احد و خندق حاضر و بشجاعت و جسارت معروف بود و در حدیث آمده است که رسول اکرم صلوات اﷲ علیه فرمود: لصوت ابی طلحة فی الجیش خیر من مأته رجل. او در اواخرخلافت عثمان به سال 32 یا 34 هَ. ق. به هفتادسالگی درگذشت و مدفن وی به روایتی مدینه منوره است و نیز گفته اند در شیخوخیت از دریا بغزا شد و در کشتی درگذشت و شش روز پس از آن جسد وی در جزیره ای دفن کردند.
ابوطلحة. [اَ طَ ح َ ] ( اِخ ) سفیان بن حمزه از روات حدیث است.
ابوطلحة. [ اَطَ ح َ ] ( اِخ ) شدادبن سعید الراسبی. از روات است.
ابوطلحة. [ اَطَ ح َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن حفص الانصاری. از روات است.