مستعبد

لغت نامه دهخدا

مستعبد. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعباد. به بندگی گیرنده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استعباد شود.
مستعبد. [ م ُ ت َ ب َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از استعباد. به بندگی گرفته شده. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) عبادتگاه : سلطان یک خانه از برای مستعبد خویش ترتیب فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 421 ). و رجوع به استعباد شود.

فرهنگ فارسی

به بندگی گرفته شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال حافظ فال حافظ فال فنجان فال فنجان فال راز فال راز