فرو گذاردن

لغت نامه دهخدا

فروگذاردن. [ ف ُ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن. از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان :
هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار.فرخی.اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. ( کلیله و دمنه ). || آویختن پرده و جز آن را : اگر پرده فروگذارند بازنگردد. ( قصص الانبیاء ). || از یاد بردن و نادیده گرفتن : خداوند کریم است مرا فرونگذارد. ( تاریخ بیهقی ). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود.

فرهنگ معین

( ~ . گُ دَ ) (مص م . ) ۱ - ترک کردن ، رها کردن . ۲ - اِهمال کردن ، کوتاهی کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ترک کردن از دست دادن ۲ - مضایقه کردن کوتاهی کردن .

ویکی واژه

ترک کردن، رها کردن.
اِهمال کردن، کوتاهی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت