علیک. [ ع َ ل َ ک َ ] ( ع حرف جر + ضمیر ) مرکب از «علی » حرف جر و «ک » ضمیر متصل عربی. بر تو : ترا ببینم وگویم علیک عین اﷲ بنام ایزد احسنت و زه نکو پسری.سوزنی.- علیک گفتن ؛ پاسخ سلام دادن. مخفف «علیک السلام » است : بیزارم از تو و همه یارانت ، مر مرا تا حشر با شما نه علیک است و نه سلام.ناصرخسرو.پس علیکش گفت و او را پیش خواند ایمنش کرد و بنزد خود نشاند.مولوی.|| ( اِ فعل ) بگیر. ملازم باش. رجوع به عَلی ً شود. علیک. [ ع َ ی َ ] ( اِخ ) مرکب از: «علی » + «کاف تصغیر یا تحبیب » که آن را نام شخص میگذاشتند. از جمله «خواجه علیک » است که در اسرارالتوحید از او نقل قول شده است.رجوع به اسرارالتوحید ص 93 و 135 و 288 و 290 شود. علیک. [ ع َ ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زاوه ، بخش حومه شهرستان تربت حیدریه دارای 276 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). علیک. [ ع َی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سلطان آباد، بخش حومه ٔشهرستان سبزوار. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان سلطان آباد بخش حومه شهرستان سبزوار
دانشنامه عمومی
علیک (زاوه). علیک روستایی در دهستان سلیمان بخش سلیمان شهرستان زاوه استان خراسان رضوی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۱٬۶۵۸ نفر ( در ۴۷۲ خانوار ) بوده است. محمد آقاخان خدادادخانی بلوچ فرزند سالار خان، خان این روستا بوده است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَمْسِکْ عَلَیْکَ: برای خودت نگهدار(از امساک به معنی دست آویختن به چیزی است) معنی لَّا یَزَّکَّیٰ: نمی خواهد پاک شود (عبارت "وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّیٰ "یعنی : اگر او نخواهد [از آلودگیهای باطنی و عملی] پاک شود تکلیفی بر عهده تو [نسبت به او] نیست) معنی نَفْسِکَ: خودت (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است. در عبارت "کفَیٰ بِنَفْسِکَ ﭐلْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً"با اینکه کلمه نفس مؤنث است فعل آن را مذکر آورده ، از این جهت ... معنی قَصَّ: حکایت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و قصص به مع... معنی یَقُصُّ: حکایت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و... معنی یَقُصُّونَ: حکایت می کنند - داستان نقل می کنند- قصّه می گویند(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصی... ریشه کلمه: علی (۱۴۴۵ بار)ک (۱۴۷۸ بار)