رکن الدین

لغت نامه دهخدا

رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) بکرانی. ابن رفیعالدین. رجوع به رجال حبیب السیر ص 25 و رکن الدین ( ابن رفیعالدین کرمانی ) شود.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) بیبرس بندقداری ، ظاهر، از ممالیک بحری ( جلوس : 658 هَ. ق. = 1260 م. وفات : 676 هَ. ق. = 1277 م ). ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 71 و 73 شود.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ( درویش ). حاکم سبزوار. وی در سال 778 هَ. ق. به فارس رفت و از شاه شجاع کمک خواست و به کمک او در سال 779هَ. ق. به خراسان برگشت و سبزوار را مسخر کرد و خطبه و سکه بنام وی جاری شد. ( از تاریخ مغول ص 476 ).
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) سلیمان بن غیاث الدین کیخسرو برادر علاءالدین کیقباد از سلاجقه روم است. رکن الدین برادر خود را زهر داد و خود نیز در سال 664 هَ. ق. به فرمان اباقاخان مسموم گشت. ( از حبیب السیر چ خیام ج ص 540 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) یا ملک رکن الدین بن تاج الدین. دومین امیر از آل کرت ( جلوس : 677 هَ. ق. = 1278 م. - وفات : 682 هَ. ق. = 1283 م. ). ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تاریخ مغول ص 367 و 368 و 370 و 371 و تاریخ سیستان ص 407 شود.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) از امرای آل طغان یزک که ممدوح خاقانی بوده :
شاه عجم رکن دین کز آیت عدلش
نام عجم روضةالسلام بر آمد
مفخر آل طغان یزک که ز حلمش
بر سر دهر حرون لگام برآمد.خاقانی.میر کشورگشای رکن الدین
که درش دیو را شهاب کند.خاقانی.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن رفیعالدین کرمانی که پدر و پسر هر دو شاعر بودند. رکن الدین از گویندگان قرن هفتم هجری قمری و دانشمندی پرهیزگار و معاصر حمداﷲ مستوفی بود. مستوفی در مدح اوشعری سروده و فرستاده است به مطلع زیر :
جهان فضل و هنر جان نطق رکن الدین
زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده...( از تاریخ گزیده چ ادواردبراون ص 818، 819 ).رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 حاشیه ص 11 و ریاض الجنة نسخه خطی کتابخانه نخجوانی روضه 5 قسم 2 ص 831و تذکره روز روشن صص 255 - 256 شود.
رکن الدین. [ رُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابوالمظفر ملک ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه سلجوقی که قریب شانزده سال سلطنت کرد و به سال 581 هَ. ق. درگذشت.او پادشاهی عادل و مهربان و سهل گیر بود و عفو و اغماض فراوان داشت. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 530 ).

فرهنگ فارسی

مودود آخرین امیر از ارتقیان کیفا ( جل. ۶۱۹ ه.ق./۱۲۲۲م.ف.۶۲۹ه.ق./۱۲۳۱م. ).
( ایم ) ۱- ستون دین ( اسلام ) . ۲- عنوان بعض بزرگان دین اسلام ( از حمله ابواسحق اسفراینی ) . ۳ - لقب بعض امرا و سلاطین . توضیح این لقب در عهد آل بویه از طرف قادر خلیفه عباسی برجلال الدوله اطلاق شده . در عهد سلاجقه لقب مزبور به طغرل بک بهنگام که وارد بغداد شد (رمضان ۴۴۷ ه ق ) و نیز به ابوالحارث سنجار از سلجوقیان ایران در عصر مقتفی لامرالله اطلاق گردیده .
یوسف شاه بن اتابک نصره الدین احمد ابن الب ارغوان وی پس از مرگ پدر مدت شش سال در لرستان حکومت راند و با رعایا به عدل و عطوفت رفتار کرد و در سال ۷۱۴ درگذشت

فرهنگ اسم ها

اسم: رکن الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: roknoddin) (فارسی: رکن‌الدين) (انگلیسی: roknoddin)
معنی: پایه و اساس دین، ستون دین، ( اَعلام ) ) یوسف شاه دوم: ملقب به رکن الدین اتابک [، قمری]، ) رکن الدین خورشاه: آخرین رهبر [، قمری] اسماعیلیان الموت، که به هلاکوخان تسلیم شد و او را در راه مغولستان کشتند، ) رکن الدین سام: [قرن هجری] بنیانگذار سلسله ی اتابکان یزد، ) رکن الدین کرت: [، قمری] شاهی از سلسله ی آل کرت، که غور و قندهار را گشود، ) رکن الدین مبارک خواجه: امیر قراختایی کرمان [، قمری] پسر براق حاجب، که به دست جانشینش کشته شد

دانشنامه عمومی

رکن الدین (دمشق). رکن الدین ( به عربی: رکن الدین ) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان دمشق واقع شده است. رکن الدین ۹۲٬۶۴۶ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال انبیا فال انبیا استخاره کن استخاره کن