دوری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوری نمودن. حذر کردن و نفرت نمودن. ( ناظم الاطباء ). اجتناب ورزیدن. دوری گزیدن. اجتناب. تجنب. مجانبت. ( یادداشت مؤلف ) : کسی کز خدمتت دوری کند هیچ بر او دشمن شود گردون گردا.عسجدی.زبان گر به گرمی صبوری کند ز دوری کن خویش دوری کند.نظامی.- دوری کردن از کسی ؛ به دیدار او نشدن. با وی معاشرت نکردن. ازمعاشرت او اجتناب ورزیدن. ( یادداشت مؤلف ).