لغت نامه دهخدا
شود به بستان دستان زن و سرودسرای
به عشق بر گل خوشبوی بلبل خوش دم.سوزنی.چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو
میلم به می است و رطل مردافکن تو.خاقانی.به دستان زنان دستوری داد که چنگ بدست آرند و دستبند و بسته نگار آغاز کنند. ( کارستان منیر از آنندراج ).