لغت نامه دهخدا
درکی. [ دُرْ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به دُرَّک که انتساب اجدادی است. ( از الانساب سمعانی ).
درکی. [ ] ( اِخ ) نام شاخه ای از تیره عیسی وند هیهاوند از طایفه ٔچهارلنگ بختیاری. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 77 ).
درکی. [ دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج واقع در 23 هزارگزی شمال باختر رزاب و 9 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو مریوان به رزاب ، با 500 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
درکی. [ دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 6 هزارگزی شمال بنجار و دو هزارگزی راه مالرو جلال آباد به زابل ، با 804 تن سکنه. آب آن از رودخانه هیرمند و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).