خضیر

لغت نامه دهخدا

خضیر. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) سبز. || تره سبز. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خضیر. [ خ ُ ض َ ] ( اِخ ) لقب ابراهیم بن مصعب زبیر است. ( منتهی الارب ).
خضیر. [ خ ُ ض َ ] ( اِخ ) شیخ علی بن ریاحی. ( منتهی الارب ).
خضیر. [ خ ُ ض َ ] ( اِخ ) ابن زریق. وی از محدثان بوده است. ( از منتهی الارب ).
خضیر. [ خ ُ ض َ ] ( اِخ ) سلمی. محدثی بوده است و او را با «حاء»، یعنی حضیر سلمی نیز ضبط کرده اند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سلمی محدثی بوده است و او را با [ حاد ] یعنی حضیر سلمی نیز ضبط کرده اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی