لغت نامه دهخدا
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.فردوسی.دگرموبدی گفت کای سرفراز
دو اسب گرانمایه تیزتاز.فردوسی.سوی جاهش سهم غیب تیزتاز
چون خرد منهی و کار آگاه باد.سنائی.یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز.نظامی.با حلم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیزتازت برق عجول کاهل.سلمان.