تهیم

لغت نامه دهخدا

تهیم. [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] ( ع مص ) برانگیختن کسی را بر عشق و شیفتگی. ( اقرب الموارد ). || رفتن به رفتاری نیکو. ( از اقرب الموارد ). رفتاری است نیکو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
تهیم. [ ت َ ] ( ع ص ) تهمت نهاده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تهمت نهاده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن فال کارت فال کارت