تنگ نظر

لغت نامه دهخدا

تنگ نظر. [ ت َ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) خردک نگرش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نظرتنگ. بخیل. کوته نظر :
اشکم که به هر تنگ نظر، گرم نجوشم
آهم که به هر سردنفس ، یار نباشم.صائب ( از آنندراج ).رجوع به ماده بعد و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

خردک نگرش . نظر تنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم