تبعات. [ ت َ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ تبعة. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به تبعه شود. تبعات.[ ت َ ب َ ] ( ع اِ ) پیروان. || لوازم چیزی. || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام ؛ کنایه از رنجها و مشقتها . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
= تبعت
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع تبعت ( تبعه ).۱- نتایج و عواقب . ۲- عقوبتهای معاصی جزای گناهان . پیروان یا لوازم چیزی یا گاهی از عقوبات معاصی باشد .