بی مددی

لغت نامه دهخدا

بی مددی. [ م َ دَ ] ( حامص مرکب ) بی یار و یاور بودن. نداشتن مددکار :
کز بی مددی و بی سپاهی
کردم بفریب صلحخواهی.نظامی.در خیال دروغ بی مددیست
راستی حکم نامه ابدیست.؟

فرهنگ فارسی

بی یار و یاور بودن . نداشتن مددکار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم