بی دم

لغت نامه دهخدا

بی دم. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + دم ) بی نفس. || بی نفسی که به خیر و دعا بر کسی دمیده شود.
- بیدم مردان ؛ بی نفس دمیده شده به خیر و دعا بر کسی. بی دعای اولیأاﷲ. ( آنندراج ). و رجوع به دَم شود.
بی دم. [ دُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + دم ) بی دمب. دم بریده. || شرور و موذی و باشرارت و بیشتر در حیوانات استعمال کنند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بی دمب . دم بریده . یا شرور و موذی و با شرارت و بیشتر در حیوانات استعمال کنند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال نخود فال نخود فال لنورماند فال لنورماند