گیج شدن

لغت نامه دهخدا

گیج شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دست و پا گم کردن. حیران شدن. خود را گم کردن :
گیج شده ست این سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم.مولوی.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - حیران شدن سرگشته گردیدن دست و پای خود را گم کردن . ۲ - حواس خود را از دست دادنبی هوش شدن : بر اثر استشمام آن گیاه گیچ شد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم